میدونستید که شیبا یه فضانورده و کلی سیاره و ستاره مختلف رو از نزدیک دیده! سیارههایی که بعضیاشون خیلی خوشمزه بودن! شیبا چند وقتی که مهمون سیاره ماست و برامون سوغاتیهای خوشمزه از این سیارهها آورده. اگه دوست دارید بدونید که شیبا بازیگوش چه سیارههایی رفته و چه چیزایی برامون آورده برید پایین!
اولین سیارهای که شیبا بازیگوش بهش سر زد، سیاره پاستیل بود.
به محض این که از سفینهاش پیدا شد، فهمید که زمین زیرپاش مثل همیشه سفت نیست و اتفاقاً خیلی هم نرمه! هر جای این سیاره یه رنگی بود، از قرمز تا سبز و آبی و سفید. شیبا وقتی داشت توی این سیاره میگشت،چند تا دوست هم پیدا کرد که بهش از خوراکیهای خوشمزه این سیاره دادن، تازه انقدر مهربون بودن که بهش کلی هم از خوراکیهای این سیاره دادن که برای بقیه دوستاش ببره!
شیبا بازیگوش بعد از این که از دوستای جدیدش خداحافظی کرد، سوار سفینه پر از خوراکیش شد و رفت برای ماجراجویی تو یه سیاره جدید!
بعد از این که شیبا از سیاره پاستیل رفت، از پنجرههای سفینهای یه سیاره خیلی جذاب دید! یه سیاره که دورش یه لایه نازک قرمز با دونههای سفید بود و وسطش به سفیدی برف!
بعد از این که با سفینهاش نشست روی این سیاره، دید که اون دونه سفیدا شکرن! این سیاره مثل یه جنگل بزرگ بود پر از چیزهایی که از دور شبیه درخت و گیاه بودن، ولی وقتی از نزدیکتر بهشون نگاه کرد دید که رشتههای سبز و قرمزی هستن که روشون دونههای شکر هست و به نظر خیلی خوشمزه میان!
مزهشون ترکیبی ترشی و شیرینی بود، که کمی از پاستیل سفتتر و جویدنیتر هستند. بعد از این که شیبا کلی از لیکوریتزها خورد، سفینهاش رو پر کرد و رفت برای دیدن سیارههای دیگه.
شیبا بازیگوش وقتی سیاره مارشمالو رو از دور دید انقدر هول شد که یادش رفت برای نشستن روی این سیاره باید سرعتش رو کم کنه! برای همین هم محکم سفینهاش خورد به این سیاره و کلی ناراحت شد، چون فکر میکرد که الان سفینهاش خراب شده و دیگه نمیتونه برای ماجراجویی به سیارههای دیگه بره!
اما وقتی دید این سیاره انقدر نرمه که وقتی روش راه میره پاش فرو میره خیالش راحت شد، زمین اینجا حتی از سیاره پاستیل هم نرمتر بود! شیبا بازیگوش کنجکاو شد که ببینه این مارشمالو چه مزهای داره!
یه تکه کوچولو ازش جدا کرد و گذاشت دهنش، انقدر نرم بود که اصلا نیازی به جویدن نداشت و توی دهن آب میشد! اینجا هم مثل بقیه سیارهها، سفینهاش رو پر از مارشمالوهای خوشمزه کرد و رفت برای تجربه کردن اتفاقای تازه توی سیارههای دیگه.
شیبا داشت با دقت اطراف رو نگاه میکرد که یهو یه سیاره شکلاتی دید. شیبا بازیگوش فورا سفینه رو به سمت سیاره ناشناخته هدایت کرد و با احتیاط فرود اومد.
شیبا پاشو که از سفینه بیرون گذاشت یهو لیز خورد و افتاد، اما انقدر زمین زیرش نرم بود که حس کرد سرش رو روی بالشت گذاشته، همینجوری که دراز کشیده بود یه تیکه ازش کند تا طعمش رو امتحان کنه. باورش نمیشد این سیاره یه مارشمالو با لایه شکلات بود که بعدا فهمید اسمش مالوبارِ.
اولین چیزی که بعد از خوردن سیاره مالوبار به ذهن شیبا رسید، این بود که حتما باید برای دوستای زمینیش از این سیاره جذاب هدیه بیاره. برای همین وقتی مطمئن شد حسابی سفینه رو از مالوبار پر کرده، راه افتاد تا بازم سیارههای جدید و متفاوت پیدا کنه.
آخرین سیارهای که شیبا بازیگوش بهش سر زد، از فضا عین یه کوه بزرگ و عظیم بود که رو قلهاش برف اومده، وقتی با سفینهاش روی این سیاره نشست، برخلاف چیزی که فکر میکرد، دید که اصلاً سرد نیست!
چیز دیگهای که فهمید این بود که این سیاره از شکلات درست شده! در واقع پوسته این سیاره از شکلات بود و داخلش یه خوراکی بود که مزه بستنی میده و حالت خامهای داره، ولی برعکس بستنی اصلاً سرد نیست و برای فصل سردی مثل زمستون خیلی خوبه!
شیبا بازیگوش وقتی سفینهاش رو پر از بستنی زمستونی که سوغاتی این سیاره بود کرد، به سمت زمین اومد تا این خوراکیها رو با بچههای دنیا بخوره، آخه میدونید، خوراکیهای خوشمزه، با دوستا خوشمزهتر میشن!
شبیا بازیگوش با سفینهاش توی فضا بود که چشمش به سیاره سافتجلی آبمیوهای افتاد. این سیاره از دور رنگهای مختلفی داشت، همین باعث شد که شیبا سرعت سفینهاش رو کم کنه و به سمت سیاره سافت جلی آبمیوهای حرکت کنه.
وقتی شیبا روی این سیاره فرود اومد، خیلی زود فهمید که اینجا هم زمینش مثل سیاره پاستیل خیلی نرمه ، دوستاش که توی این سیاره زندگی میکردن اومدن تا ازش با سافتجلیهای خوشمزه آبمیوهای با طعمهای مختلف مثل هندونه، سیب و بلوبری پذیرایی کنن .
شیبا این هدیهها رو توسفینهاش نگه داشت تا برگرده به زمین و با بچههای زمین این سوغاتیها رو بخوره و همه با هم از طعم بینظیر سافت جلی آب میوهای لذت ببرن.
سفر شیبا طولانی شده بود و یکم احساس بیحالی میکرد، تو این فکر بود که کاش همراه خودش ویتامین آورده بود تا دوباره انرژی بگیره که باز چشمش به یه سیاره افتاد که به نظر شبیه پاستیل میومد.
شیبا خیلی کنجکاو بود بدونه اونجا چه خبره برای همین سریع خودش رو به این سیاره خوشرنگ نارنجی و زرد رسوند. وقتی پیاده شد دید بوی پرتقال، لیمو، انبه و گواوا کل سیاره رو گرفته و همه جا خیلی نرمه. توی این سیاره شیبا چندتا دوست پیدا کرد که براش توضیح دادن این سیاره ویتاجلیِ و پر از ذخایر ویتامین A و C هست و اهالی سیارههای دیگه به همین دلیل زیاد به اینجا رفت و آمد دارن.
شیبا متوجه شد این همون چیزیه که میتونه سلامت و انرژیش رو برگردونه. بعد از اینکه خودش رو با ویتاجلی کاملا ویتامینه کرد، برای ادامه سفرش و تقویت سیستم ایمنیش ویتاجلیهای بیشتری هم همراهش آورد.